Blogfa - karoon3.blogfa.com - گـ.ـردنـ.ـبند عقیـ.ـق
General Information:
Latest News:
Fair Play.. 15 Jun 2012 | 07:45 am
چه بی رحمانه.. غمگینانه.. تنهاست.. تهران...
آخر شاهنامه.. آخرین برگ شناسنامه.. 7 Jun 2012 | 08:49 am
داریم رخت بر می بندیم و می رویم از این خانه ی عزیز و خاطره انگیز.. گریزی نداریم.. حتی بلیط سفرمان هم توی دستمان است.. رفتن با خودمان، بازگشتمان با اوست.. دعا می خواهیم.. برایمان دعا کنید.. اگر سر سوزن...
When Nobody Comes... 4 Jun 2012 | 11:34 pm
"توی روز سرد برفی با دلم مثل پرنده لب حوض کنار نرده هر چی گشتم جای گرمی بهتر از قلبت ندیدم میشه دوستم داشته باشی؟! آخه بیرون خیلی سرده..!" داشتم همه چیز را زیر و رو می کردم. بلاخره توانستم بی نظمی و ...
برشی از دوازدهم خرداد 1 Jun 2012 | 11:33 pm
یک قاچ خربزه میذارم تو بشقاب و میارم تو اتاقم تا با صبا بخوریمش. به صبا می گم : بیا هندونه بخوریم! میگه: اما این که هندونه نیست؟! میگم: پس چیه؟ میگه: خربزه! میگم: این به این قرمزی کجاش خربزه ست؟! میگه...
و کار آخِر شد.. 30 May 2012 | 07:59 am
اواسط اردی بهشت بود. خواب می بینم دارم به یک دوست میگویم: "هر چی خدا بخواد همون میشه!" بعد نگاه می کنم به آسمان شب.. دانه های برف، آروم و آهسته، گوله گوله سٌر می خورند در فاصله ی میان آسمان و زمین.. ...
رازهای مگوی سربلند.. 28 May 2012 | 04:00 am
چاقو رو از دست دخترک می گیرم و سریع و ماهرانه هندونه رو قاچ می کنم، بعد هم از پوست جداش می کنم و می گذارم توی ظرف.. درست مث یه قصاب کهنه کار که چقدر سریع تیکه های گوشت رو از لاشه ی آویزون بیچاره سلاخی...
بدون شرح.. 27 May 2012 | 11:52 am
دلم زندگی دو نفره می خواهد.. فقط همین.
شدیدن..! 26 May 2012 | 12:17 am
الان دلمان شدیدن هوس "امیلی پولن" را کرده.. برویم بنگاهیمَ ش! ت ن: راوی زندگی امیلی می گوید وقتی امیلی بزرگتر شد چند بار(به رسم روزگار) دیت گذاشت که این رابطه را تجربه کند اما برایش خنده دار بود!(الا...
تا فرحزاد کسی.. 22 May 2012 | 05:16 am
نمی دانم یادش هست یا نه، روزگاری با غرور از نینا می گفت که: بگویی فـ نینا تا فــــــرحزاد رفته..! نمی دانم یادش هست که بعدها می پرسید از من: چرا..؟ نمی فهمم چرا نینا اینها از من بریده اند..؟ تو نمی د...
با هفت سال تفاوت.. ! 21 May 2012 | 09:32 am
ده سال پیش دختران هم دوره ی من که حدودا بیست ساله بودند با مردانی که هفت ، هشت سال ازشون بزرگتر بودند ازدواج می کردند (و من اون زمان چقدر از این تفاوت سنی نفرت داشتم، طبیعتا دم به تله اش هم ندادم!) حا...