Blogfa - sepideyekhamoosh.blogfa.com - سپیده
General Information:
Latest News:
Untitled 25 Aug 2010 | 12:12 pm
نه تو مانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم میگذرد آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند لحظه ها عریانند به تن لحظه خود، جامه ...
Untitled 8 Jun 2010 | 12:53 pm
حقیقت همان چشمهای روشن تو بود! همانها که جا ماند روی کبودیهای پی در پی تن ِ تازیانه خورده ی من، و کبوتر آخرین بچه اش را روی همین پشت بام اتاق ِ من سقط کرد! یک لیوان شیر با شکلات تلخ مذاب! هر غروب رو...
Untitled 8 Jun 2010 | 12:52 pm
روبرویم ردیف شده اند، یک عالمه فنجان ِ نیم خورده ی قهوه، و من روی دیواره هایشان دنبال یک نشانه میگردم! یک قلب، یک پرنده، یک شاخه گل... یک عشق! بغضم میگیرد! دلم هق هق زدن میخواهد! دلم یک نفر را میخواه...
Untitled 13 May 2010 | 03:41 am
همه ی لرزش دست و دلم از آن بود که عشق پناهی گردد، پروازی نه گریزگاهی گردد آی عشق آی عشق چهره ی آبی ات پیدا نیست و خنکای مرهمی بر شعله ی زخمی نه شور شعله بر سرمای درون آی عشق آی عشق چهره ی ...
Untitled 13 May 2010 | 03:40 am
در نیست راه نیست شب نیست ماه نیست نه روز و نه آفتاب، ما بیرون زمان ایستاده ایم با دشنه ی تلخی در گرده هایمان هیچ کس با هیچ کس سخن نمی گوید که خاموشی به هزار زبان در سخن است در مردگان خوی...
Untitled 13 May 2010 | 03:38 am
به هر تار جانم صد آواز هست دریغا که دستی به مضراب نیست چو رویا به حسرت گذشتم، که شب فرو خفت و با کس سر خواب نیست احمد شاملو
Untitled 13 May 2010 | 03:36 am
آن که دانست ،زبان بست وان که می گفت، ندانست... چه غم آلوده شبی بود! وان مسافر که در آن ظلمت خاموش گذشت و برانگیخت سگان را به صدای سم اسبش بر سنگ بی که یک دم به خیالش گذرد که فرود آید شب را، گوی...
Untitled 21 Jan 2010 | 01:17 am
ابرها را باردار كردند باراني نباريد اين روزها آسمان هم سقط جنين مي كند
Untitled 20 Jan 2010 | 11:41 pm
این مخوف که منم آبی نپوشیده سایه اش اشتباهی افتاده در قیافه ی دیواری که سر به سرش می گذارم تا از دهان گچی اش مرا ترشح کند به تمام سطح تلخ سرامیک ها. و مردن چه شیرین است در ذهن یاخته های رنگ ب...
Untitled 20 Jan 2010 | 11:38 pm
من در نوسان برگهای معلق پائیز شریک شدم چطور عابر شدی مرا و پائیز فقط یک فصل است که می گذرد مثل تو که می گذاری و می گذری ومن هرگز غمناکی کلاغهای کز کرده در برف را نفهمیدم آنهم وقتی که دستان سرد ...