Blogspot - mamansexy.blogspot.com - داستانهای مامانی

Latest News:

من ومامانم وخاله میترا 12 Aug 2005 | 12:10 pm

سلام من آریا هستم و 20 سالمه. تنها بچه خانواده هستم. یه مامان خوشگلم دارم که 41 سالشه و یه خاله که3 سال از مامانم کوچیکتره. اسمش میتراس وبچه دارهم نمی شه. خاله میترا همه کاراشو با مامانم انجام میداد ا...

من ومامانم وخاله میترا 12 Aug 2005 | 12:10 pm

سلام من آریا هستم و 20 سالمه. تنها بچه خانواده هستم. یه مامان خوشگلم دارم که 41 سالشه و یه خاله که3 سال از مامانم کوچیکتره. اسمش میتراس وبچه دارهم نمی شه. خاله میترا همه کاراشو با مامانم انجام میداد ا...

مامان و عمه 12 Aug 2005 | 12:03 pm

سلام اسم من سهیل و 16 سالمه. از وقتی که من یادمه بابام به خاطرشغلش خیلی کم خونه بود و همیشه ماموریت بود و من و مامانم تنها بودیم. مامانم لباسای سکسی میپوشید و همین باعث میشد که من خیلی دوست داشته باشم...

دختر خوشگل 21 Jul 2005 | 11:53 pm

از وقتی موهاشو به قول خودش های لایت کرده بود خیلی سکسی تر از قبل شده بود. هر بار که می دیدمش حسابی حالی به حالی میشدم..... دخترم 17 سالش بود و حسابی داشت تبدیل به یه دختر مامانی و خوشگل میشد و دل من ب...

دکتر و مامانم 15 Jul 2005 | 12:42 am

ساعت نه شب بود و من باید میرفتم دنبال مادرم تا ببرمش خونه خالم که قرار بود نصفه شب از مکه بیاد. همه اونجا جمع بودند و چون مادرم تا اون موقع باید تو مطب دکتر می موند من باید با ماشین پدرم میرفتم دنبالش...

خاله شادی 7 Jul 2005 | 06:05 pm

این داستان رو دوست عزیزمون سعید فرستاده من سعید هستم و 27 سالمه خاطره ای که میخام براتون بگم مربوط میشه به 3 سال پیش. خالم می خواست از کانادا بیاد و من برای اینکه تنها نباشه اومدم تهران استقبالش. خال...

ملیکا وامین 1 Jul 2005 | 05:27 am

فرستنده ملیکا سلام. من ملیکا هستم، 19 سالمه و تنها فرزند خانواده هستم. خاطره ای که میخوام واستون بگم مربوط میشه به اولین سکس من. تابستون 83 بود. واسمون از شهرستان مهمون اومد. خالم و شوهرش و پسر خالم...

دايی و مامان مريم 23 Jun 2005 | 10:09 pm

ماجرايی رو كه ميخوام براتون تعريف كنم برميگرده به 2 سال پيش موقعی كه من 18 ساله بودم....... اسم مامان من مريمه و الان 42 سالشه و اون موقع 40 ساله بود. من تنها بچه خانواده بودم و به همين خاطر مامانم با...

خونه ی خانوم لواسانی 20 Jun 2005 | 11:07 pm

برای تحویل دادن پایان نامه ام داشتم حسابی کار میکردم و شبها تا دیروقت بیدار می موندم. حتی وقت نمی کردم با دوست پسرم قرار بزارم و ببینمش و استاد راهنمام حسابی ازم کار میکشید. دو سه ماه قبل از تاریخ دفا...

خاله سوسن 16 Jun 2005 | 10:54 am

این قضیه مربوط به پاییز1380 هستش. من و خالم با هم چیزی نداریم. یعنی از همه چیز من خبر داره. چون از وقتی از شوهرش طلاق گرفته و مامان و بابا بزرگم مرحوم شدن و من هم دیدم خالم تنهاست اکثریت پیش خالم هستم...

Related Keywords:

داستان سکسی, داستان خاله, داستان سکسی مامان, سکس با مامان, dastanhaye mamani, داستان حشري, كير كلفت, من و زن عمو, کس تنگ مامان

Recently parsed news:

Recent searches: