Loxblog - tear.loxblog.com - tear.loxblog.com
General Information:
Latest News:
انتظار 30 Nov -0001 | 12:00 am
روزها می گذرد و من هنوز خفته ام و خفته ام و خفته قلبها ترمیم می شوند و من هنوز قلبم شکسته است و شکسته است و شکسته لب ها می خندند و من هنوز لبانم بسته است و بسته است و بسته چشم ها انتظار را وداع م...
عادت 30 Nov -0001 | 12:00 am
بالاتر از عشق عادت است هیچ گاه کسی را که به تو عادت کرده رها مکن
زندگی. . . 30 Nov -0001 | 12:00 am
روزگارا...! که چنین سخت به من میگیری باخبر باش که پژمردن من آسان نیست گرچه دلگیرتر از دیروزم گرچه فردای غم انگیز مرا می خواند اما باور دارم دل خوشی ها کم نیست زندگی باید کرد
یادمون باشه 30 Nov -0001 | 12:00 am
یادمون باشه که هیچکس رو امیدوار نکنیم بعد یکدفعه رهاش کنیم چون خرد میشه میشکنه و آهسته میمیره یادمون باشه که قلبمون رو همیشه لطیف نگه داریم تا کسی که به ما تکیه کرده سرش درد نگیره یادمون باشه قولی ر...
دوستت دارم مطلب ارسالی از shayan 30 Nov -0001 | 12:00 am
جیرجیرک به خرس گفت: دوستت دارم خرس گفت : الان وقت خواب زمستونیمونه بعد صحبت میکنیم خرس رفت خوابید ولی نمیدونست که عمر جیر جیرک فقط سه روزه...
دفتر خاطره 30 Nov -0001 | 12:00 am
دفتر خاطره هامون پر شده از غم و حسرت چند صفحه حرف نگفته، چند صفحه ماتم غربت تا به كي گوشه نشستن، عكس فردا رو كشيدن تا به كي رفتن و رفتن، اما هيچ جا نرسيدن يا كه موندن پشت ديوار و يه توجيه اينه بن...
اس ام اس عاشقانه 30 Nov -0001 | 12:00 am
چیزیم نیست ، خرد و خمیرم فقط همین / کم مانده است بی تو بمیرم ، فقط همین / از هرچه هست و نیست گذشتم ولی هنوز / در عمق چشم های تو گیرم ، فقط همین . - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -...
دل تنگی 30 Nov -0001 | 12:00 am
و من هنوز عاشقم ، آنقدر که می توانم هر شب بدون آنکه خوابم بگیرد از اول تا آخر بی وفایی هایت را بشمارم و دست آخر همه را فراموش کنم غنچه از خواب پريد و گلي تازه به دنيا آمد. خار خنديد و به گل گفت ...
غمگین 30 Nov -0001 | 12:00 am
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید: چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟ چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟ اما افسوس که هیچ کس نبود ... همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ... آری با تو هستم ...! ...
داستان دختربی وفا 30 Nov -0001 | 12:00 am
داستان جالبیه٬اگه دوست داشتین نظر واقعیتون رو بگین: یه روز یه دختره یه پسره رو تو خیابون میبینه...خیلی ازش خوشش میاد...هرکاری میکنه دل پسره رو به دست بیاره پسره اعتنایی نمیکنه...چون پسره فکر میکنه هم...