Blogfa - aliaram.blogfa.com - مهرهرمز
General Information:
Latest News:
Untitled 27 Jul 2012 | 04:08 am
http://www.youtube.com/watch?v=pY9rHa75UHs&feature=related
مروری افقی به مجموعه «ديگر سياوشی نمانده» 4 Jun 2012 | 06:29 am
مروری افقی به مجموعه خیالبافی های رويايی، از هم گسيختگی عاطفی و روان پريشی ذهنی شخصيتها؛ به همراه شرح رويدادهای وحشت زا که با زبان آهنگين و شاعرانه روايت می شود، از ويژگی های اساسی مجموعه داستان «ديگ...
مرگ 3 Jun 2012 | 05:24 pm
خواهد آمد مرگ نرم و سبکبال چون خیال و من آهسته و آهسته پر میشوم از خاک دیگر دردی نخواهم داشت میشوم آرامِ آرام از تمام قیل و قالهای زندگی
سیاهی ظلمت 31 May 2012 | 06:08 am
از دفتر شرکت که بيرون آمد، فهميد کسانی او را میپايند. زودتر از آنکه فکر بکند؛ توانست سايه مردانی که در پناه درختها و پشت دیوارها پناه گرفته بودند ببیند. نه یکی که چندتا بودند، شايد به تعداد انگشتها...
احساس گناه در داستان «کور و برادرش» 26 May 2012 | 07:40 am
نویسندهای که خواننده را درگیر زندگی اخلاقی کند نویسندهای که خواننده را درگیر زندگی اخلاقی کند، از او بخواهد که انگیزههایش را به محک بکشد و اشاره کند: واقعیت آن چیزی نیست که تحصیلات قراردادی خوانند...
عشق 20 May 2012 | 08:09 am
خواهد آمد عشق، نرم و سبکبال چون خیال و من؛ آهسته و آهسته پر می شوم از رویا دگر دردی نخواهم داشت میشوم آرام. آرام آرام دنیای من، پر میشود از شور و عشق
گور 20 May 2012 | 07:40 am
بسیار پیش آمده که آدمی دنبال چیزی به آب و آتش می زند، اما موفق نمی شود. ـ حالا به هر دلیل ـ آنوقت پس از مدت ها که آن را یافت، دیگر شرایطی پیش می آید که دیگر آن چیز بدرد او نخواهد خورد. بالای گور خویش...
قلم 20 May 2012 | 07:36 am
قلم میخواهد بنویسد آن گفتهها، ناگفتهها کاغذ سفید تحمل نمیکند این همه سیاهیها دست هایم میلرزد قلم جمله را ناتمام میگذارد مثل سطرهای نامفهوم قلم میترسد سایه امید هی میزند بر من بنویس آ...
انتظار 20 May 2012 | 07:30 am
در سکوت و تاریکی دفتر خاطرات خویش را میزنم ورق در کاروان زندگیام شدهام غرق مغروق در چرخش زمان ناگفتههایم همه ورق ورق شرم از هر آنچه کردهام پیشانیام پر از عرق لبریزم از رویاهای تلخ نشسته...
دو راهی زندگی 30 Apr 2012 | 06:41 am
همان ماههایی که مهاجرت کردم همان ماههایی که مهاجرت کردم، برخورد کرد با عید و آغاز سال [1381] روزهایی که تنها بودم و بیکار، یعنی حسابی فرصت داشتم بیندیشم و برای آینده و بقیه عمرم برنامه ریزی کنم. ام...