Blogfa - avayeshabane2.blogfa.com

General Information:

Latest News:

سلام 30 Jan 2009 | 03:32 pm

  بيزارم از سلام ها. سلام هائي كه چون مردگان خفته در گور ابديت، سرد و بي روحند. سلام هائي كه مي توانند تمناي بودن را حامله باشند؛ امّا افسوس....... افسوس كه پر از وسوسه هاي خداحافظي اند و سقطِ و...

تسلیم 4 Dec 2008 | 02:27 pm

امشب دوباره خیال تلخ آن خود کامگی در ذهنم نعره می کشد. دیگر مداد آن روزگار، برصحن شبم ، خط زیبای یادگاری را مصوّر نمی کند. چرا تو؟!! چرا دیگری باید رنجش شوم آن دوران را تاب بیاورد؟ می دانم که خست...

نگاه تو 21 Nov 2008 | 04:48 pm

می خواهم در نزدیکی آرامشت ، ساعتی سکنی گزینم. تمامی داشته هایم را که دیریست حامل سنگینی آنها هستم ، به دست بی رحم زمان بسپارم و وجودم را در ژرفای نگاهت غرق کنم ؛ تا طنین صدایت گوشهایم را نوازش ...

تنهائی 19 Nov 2008 | 01:04 pm

  شبی دیگر گذشت. باز تنهائیم دست دوستی را بر گردنم انداخت و نجوای آرامش در گوشم پیچید: فقط من با تو می مانم . شاید تلخ، ولی حقیقت همین است. زیباست اما سخت. باز شبی دیگر گذشت و من به دنبال تنهائی...

تولد 8 Nov 2008 | 03:42 pm

  تولّد. آری تولّد توست. تولّدی که مدید روزها را دست به دست صبر، چوب خط زده ام تا بدان برسم. امّا در کلبۀ رسیدنم جای تو خالیست. دست زمان مرا از پیچ و خم روز و شب ها برد تا وقت رفتنت بدان جا رسم. ...

قصه تکراری 15 Oct 2008 | 02:26 pm

دیشب باز نبودی و دلم به هر سویی پر می کشید، تا شاید مجرائی در زمان پیدا کند، تا گریزی به با تو بودن بزند. غمت، مجنون وار، همانند دخترک کؤلی ، به هر دری می کوبید اما..... نیاز بودنت را هیچ کس پا...

خواب های طلائی 7 Oct 2008 | 01:05 pm

دیریست که دیگر نغمه های دلت را نمی شنوم. نه اینکه نمی خواهم. هر چه گوشم را به فراخوان هجوم ساکت باد می سپارم هیچ صدایی نمی شنوم. تنها صدای ناقوس تنهاییست که گاه گاه پیکره خسته ام را تکان میدهد تا ...

همهمه سکوت 1 Oct 2008 | 03:02 pm

صدای همهمۀ آدمکان آزارم  می دهد. همهمۀ دوست داشتن های واهی. صدای خالی از انفجار عشق. صداهائی که قبل از ظهور در وادی کلمات، به سوی زوال خیال راه پیدا می کنند. و صداهائی که به - حجم سنگین سکوت- م...

نرو.... بمان..... 16 Sep 2008 | 02:26 pm

دیریست آواز های من از زخمه ساز تو آغاز می شود. از دوریت گل واژه های اشک از ابرهای حنجره ام لب باز می کند. ای گمشده..... ای دورتر ز خاطرات کودکی اینک میان جنگل فراق تو این ساز خسته ام دیوانه وار...

رهایم کن 2 Sep 2008 | 03:02 pm

تو را می بینم که در آن کنج ایستاده ای و نگاههای مضطربم را تک تک ورق می زنی تا ببینی که کدام یک لبریز از حسرت با تو بودن است. و می دانم که منتظری تا حرفی بزنم. حرفی از سر یک نیاز بزرگ. حرفی که تک ت...

Recently parsed news:

Recent searches: