Blogfa - donamaria.blogfa.com - جزیره نشین
General Information:
Latest News:
Untitled 4 Jul 2012 | 08:15 am
من رفتم اینجا جزیره نشین
خانه تکانی 1 Oct 2011 | 07:04 am
چشمانم را که باز می کنم می دانم که امروز چه روزی است! موهایم را که پشت سرم جمع کردم لیوان قهوه به دست دنبال آوازهای امروزم می گردم .صدای آواز که توی خانه پیچید, گردگیر را بر میدارم. چشمانم را که ب...
فال 23 May 2011 | 10:58 pm
ورقهای کهنه تاروت را بر می زند و می چیند به من نگاه می کند و به ورقها که سرنوشت مرا روی رومیزی ترمه نوشته اند, من لبخند می زنم ورقهای تاروت به هم می ریزند! لیوان داغ و تلخ و بخارآلود قهوه ام را سر ...
آقای نقاش 19 Feb 2011 | 01:18 am
اینجا نشسته ام ,بوی رنگ می آید و صدای خش خش نرم قلم موی آقای نقاش اینجا نشسته ام و فکر می کنم که چقدر دلم می خواست یک قوری چای دم می کردم, یک دستمال آبی روی موهایم می بستم,یک جین رنگ و رو رفته می پو...
روزها 2 Feb 2011 | 01:45 am
درست نمی دانم از کی شروع شد, فکر می کنم سه شنبه بود وقتی اعلام شد محله های زیادی زیر آب خواهند رفت. باورم نشد کنار رودخانه که رسیدم دلم گرفت نه من رودخانه را شناختم نه رودخانه مرا! به جای پیچاپیچ آب...
بارانه 5 Dec 2010 | 01:33 am
حالا هی باران می بارد و هی من نمی نویسم, هی زمزمه میکنم هی بی دلیل تا دم صندوق پست می روم, هی بی دلیل سر ازتنها جاده سبز و پیچ پیچ شهر در می آورم, چیزی اما نمی نویسم! نمی نویسم که من می دانم دلیل ...
دلنوشته های بارانی 29 Oct 2010 | 03:23 am
از شبهای بارانی اتاق رو به کوهم سالها گذشته است, باران که می آمد, روی لبهء پنجره می نشستم و رویا می بافتم. از رویا بافی های شبانهء اتاق رو به کوهم سالها گذشته است... باران که می آمد همیشه چیزی بود ...
تولدانه 5 Sep 2010 | 09:58 pm
دوسی جان خوبم میشد که مثل همهء آدم های معقول دنیا این حرفها رو پشت کارت تولدت بنویسم تا قبل از باز کردن کادو بخونیش و بعدش هم واسه یه مدتی بچسبونیش رو در یخچال یا بذاریش لای یه کتابی یا هر کارمعقولی...
... 26 May 2010 | 11:41 pm
هی یک حرف ناگفته ای تا پشت لبانم می آید و نیامده می رود! هی یک خط و دو خط یادداشت, از همان یادداشتهای درهم و رنگی روی کاغذهای کوچک آبی تا سر انگشتانم می آید و ننوشته می رود! هی فکر می کنم انگار یک ...
زمزمه 2 Feb 2010 | 01:21 pm
بعضی وقتها به خودت میای و می بینی داری یه کارایی می کنی که شکل خودت نیست! مثل همین خود سانسوری که گه گاه اینجا دچارش میشم ... مثل همین مکث کردن وقتی می خوام بگم به سرم زده برم یه درسی بخونم که همی...