Blogfa - hadijavdani.blogfa.com - برف سیاه
General Information:
Latest News:
تکان آخر 4 Dec 2008 | 12:18 am
نسبت به آینده خوشبین هستم به همین سبب از محضر دوستانی که تحمل کردند کلمات کوتاه بنده را خداحافظی می کنم . وبلاگ تمام..........
دردی بی سامان از ته دل برای دوستم برف سیاه 13 Oct 2008 | 07:24 am
از طرف ب.ك برف سياه نيمه شب من ؛ آيا مي داني كجاي كائناتم؟ خود تصور مي كنم ، رستگاري هستم كه سراسيمه و سيه سيما ناسزاگويان در سكوت سنگين سپهر جابلسا سرنگون مانده ام . آه كه دلم آشوب است و نمي دانم چ...
شيخ فوراني 9 Oct 2008 | 03:41 am
تقديم به برف سياه ( از طرف مش ) اي زاهد ناكار كه بر من نگراني ديديم كه از جمع همه بوالهوساني در كسوت ياران تو مرا موعظه كردي غافل من بيدل كه تو از بي خبراني از عشق همي گفتي و عرفان شدي از بر افس...
دوبیتی منقول از خیام 1 Oct 2008 | 03:43 am
براي باب تنها سگ نیز به گربه ای آراسته شد نق نیز به غرغری آراسته شد گاویم و خرامان به چراگا برویم تف نیز به لعنتی آراسته شد
رها شده گان 26 May 2008 | 02:57 am
برای جلال الدین روبروي هم نشستند، با طمانينه، بي آنكه چشم از هم بردارند. دو آرنج مرد جوان تكيه كرد به ميز، در مقابل مرد ميانسال لم داد به پشتي صندلي. هر دو بي حركت ماندند. پيشخدمت آمد. دو ليوان آب، د...
نیشتان را ببندید! 21 May 2008 | 04:25 am
برای موزماهی بزرگ مرد كمي زيباتر از خوك است و زن اندكي جذاب تر از زرافه. مرد، زبان به پوزه مي مالد در اضطرار. زن، سُم به تخت مي كِشد در اضطراب. هواي رخوت زده ی راهروي انتظار، خالي از نَفَس مزاحم است....
زخمه 16 May 2008 | 09:19 am
به تو ای چشم سفید ای ماه منگر به حفره ی زایش و گور مادرم بکارت سهم تاریکی است
یادداشت پیش از زندگی 7 May 2008 | 04:48 am
تقدیم به مَش آری تنها و دلزده بر بستر زندگی خفته ام . مگر رویا دست بر چهره ام کشد تا کابوس پایان یابد.اینجا در آرام گاه خواب به نتیجه می نگرم.صحت و صقم راه بر من نامعلوم است. لحظه لحظه نفس از دست می ...
دیوان 28 Apr 2008 | 03:10 am
برای پیشی دزد پس از یک ماه سرانجام پا گذاشت به خانه پیرزن و متاسفانه با گذر از تله های انفجاری وی به شهادت رسید.شمع در حبس گریست.پروانه در گور پوسید.
رژه در شب 21 Apr 2008 | 03:15 am
ونگ نوزاد. مرد و زن بي حركت در تخت. ونگ بعدي. مرد سر زير بالش مي برد. ونگ سه. زن سر زير بالشِ مرد مي برد. ونگ چهار. سكوت. ونگ پنج. بالش مي خورد به سقف ، مي افتد دوباره روي تخت. شش. مرد مارواره تكان م...
