Blogfa - vaghteghoroob85.blogfa.com
General Information:
Latest News:
Untitled 10 Nov 2008 | 09:03 am
سلام دوستای عزیز اومدم بعد از یه مدت طولانی.......خیلی خوشحالم که توی این مدت یادی هم از من کردین......... اما با اجازه می خوام با یه وبلاگ جدید در خدمتتون باشم......چون این وبلاگ خیلی سنگین شده و د...
Untitled 7 Sep 2008 | 06:41 am
کوله پشتیاش را برداشت و راه افتاد. رفت که دنبال خدا بگردد؛ و گفت: تا کولهام از خدا پر نشود برنخواهم گشت.نهالی رنجور و کوچک کنار راه ایستاده بود.مسافر با خندهای رو به درخت گفت: چه...
Untitled 2 Sep 2008 | 10:18 pm
ماه مبارک رمضان ماه مبارک رمضان، بهترین ماه ها، ماه میهمانی خدا، ماه خوبی ها، ماه شب های قدر، ماه دعا ونیایش ، ماه رحمت و آمرزش و ماه خیر و برکت است.حلول ماه مبارک رمضان، به راستی که خبر از گشایش دره...
Untitled 24 Aug 2008 | 09:36 am
خدایا ... پروردگارم ... مرا اندکی دوست بدار ... ولی طولانی ... طولانی ... طولانی ... طولانی ... طولانی ...
دوست تو :خدا 16 Aug 2008 | 11:45 pm
امروز صبح وقتي از خواب بر خاستي تو را تماشا کردم و اميد داشتم که با من حرف خواهي زد فقط در چند کلمه و يا از من به خاطر چيزهاي خوبي که ديروز در زندگي تو اتفاق افتاد تشکر خواهي کرد.اما تو سرگرم پوشيدن ل...
Untitled 8 Aug 2008 | 09:10 am
چند کلمه درد و دل با خدا کوچیک تر که بودم فکرمیکردم بارون اشک خداست!!!!!!!!!!!!!! ولی مگه خدا هم گریه میکنه؟ چرا باید دل خدا بگیره؟دوست داشتم زیر بارون قدم بزنم تا بوی خدا رو حس کنم،اشک خدارو تو یه ک...
Untitled 5 Aug 2008 | 09:57 pm
سلام دوستان عزیز امروز روز فرخنده و خیلی بزرگیه میگن هر چی از خدا بخوای اگه با نیتی صاف باشه خدا بهت میده............ امروز روز طلوع سومین امام ما شیعیان حضرت امام حسین (ع) است که حضرت پیامبر(ص)در...
Untitled 26 Jul 2008 | 11:44 pm
دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛ فریب میفروخت. مردم دورش جمع شده بودند، هیاهو میکردند و هول میزدند و بیشتر میخواستند. توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص،دروغ و خیانت...
Untitled 6 Jul 2008 | 05:41 am
دو روز مانده به پایان جهان ، تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است . تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود . پریشان شد و آشفته و عصبانی ، نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد . داد...
Untitled 28 Jun 2008 | 06:17 am
گنجشک و خدا روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت.فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنوم و یگانه قلبی ام که دردهایش را...